دقیقا آنجا که دنیایم پراز تاریکی بود آنجایی که یاس و نومیدی مرا سخت در آغوش گرفته بود و تنهایی بهترین همدم من بود آمدی..
تو نور بودی برای من، برای تاریکی‌های دنیای سردم همانی که مرا به آغوش خود کشید تا گرمی عشق و زندگی را باور کنم به باورهایم رنگ امید بخشیدی و من طعم رسیدن را با تو یاد گرفتم
گرمی دستانت،برق نگاهت و شوق در لبخند تو هرگز از ذهن پر آشوب من نمی‌گذرد
اکنون قدم ب قدم کنار تو راه رفتن روی آتش هم برای من گلستان میشود چقدر خوب شد که وصل وصال تو شدم

صفحه اصلی
نوشتن شعر
جستجو
پروفایل