دیدار یار
چقدر گرمی آغوش تو فشردن داشت چقدر سینهات ای یار سرسپردن داشت زمان، شبیه نفسهای عاشقانهی من که در هوای تو دم میزنم، شمردن داشت قمار عشق عزیزان هماره باختنیست چه ناشیانه زلیخا هوای بردن داشت! چو گل همین که لب غنچه را فرو میبست چقدر حسرت لبهای یار خوردن داشت کنون حکایت ما را […]