اخلاق درویشان
چند گویی که بد اندیش و حسود عیبجویان من مسکینند گه به خون ریختنم برخیزند گه به بد خواستنم بنشینند نیک باشی و بدت گوید خلق… به که بد باشی و نیکت بینند
در مهرت پای بندم
چنان در قید مهرت پای بندم که گویی آهوی سر در کمندم گهی بر درد بی درمان بگریم گهی بر حال بی سامان بخندم