اخلاق درویشان

چند گویی که بد اندیش و حسود عیبجویان من مسکینند گه به خون ریختنم برخیزند گه به بد خواستنم بنشینند نیک باشی و بدت گوید خلق… به که بد باشی و نیکت بینند

در مهرت پای بندم

چنان در قید مهرت پای بندم که گویی آهوی سر در کمندم گهی بر درد بی درمان بگریم گهی بر حال بی سامان بخندم

صفحه اصلی
نوشتن شعر
جستجو
پروفایل