مسیر حیات
این حیات است که در ظلمت آن کوچه دوید. دستپاچه ته کوچه ی بن بست رسید. خانه ی کودکی اش دید، دلش آرام گرفت. خیره بر برگ درختان حیاط همه در دست خزان ، دلش سخت گرفت. ساعتی قبل که باران زده بود، ته آن حوض که رنگ را به زمان باخته بود، آینه ای […]
عاشق
گر عاشق شدی بشنو که عشق هم عالمی دارد میان عقل و دل جنگ است که آن هم فاتحی دارد سراپا گوش کن برنا که عشق هم ساعتی دارد به پای عشق جان دادن که آن هم جراتی دارد برای عشق هم زیستن که آن هم طاقتی دارد بیا از عشق گوییم شعر که آن […]
درد
درد یعنی گریه های بی صدا درد یعنی خیره اما بی نگا درد یعنی اشک ها زنجیر وار درد یعنی آهی به سوی خدا درد یعنی مرده ای نفس کشد درد یعنی هر نفس او را کشد درد یعنی سخن ها بی کلام درد یعنی سوختن دل وصلام.