پست بدون عنوان

دل خستهٔ من گرش همتی هست نخواهد ز سنگین‌دلان مومیایی می صوفی‌افکن کجا می‌فروشند؟ که در تابم از دست زهد ریایی رفیقان چنان عهد صحبت شکستند که گویی نبوده‌ست خود آشنایی

پست بدون عنوان

گویند سنگ لَعل شود در مقامِ صبر آری شود، ولیک به خونِ جگر شود

موج

چو موج به گیسویش افتاد هزار دریا به ساحل افتاد دل نیست دراین سینه چو شیشه به صخره افتاد

بستر مرگ

در بستر مرگم و سخت بیمارم،🪶 هم منتظر مرگم هم منتظر یارم شاید اگر روزی با خبر شوی از حالم آیی به بالینم و جویا شوی احوالم آنروز فقط یک چیز از خدا میخواهم یکبار کنی صدایم و یکبار کنی نگاهم

صفحه اصلی
نوشتن شعر
جستجو
پروفایل