وصال

وصل وصال تو بود مرا هزاران بار آرزو
تا که رسیدم رو کردم به درگاه او

اویی که مرا مژده میداد به وصالش
شکر گفتم برای وعده های بی مثالش

وصال

دقیقا آنجا که دنیایم پراز تاریکی بود آنجایی که یاس و نومیدی مرا سخت در آغوش گرفته بود و تنهایی بهترین همدم من بود آمدی..
تو نور بودی برای من، برای تاریکی‌های دنیای سردم همانی که مرا به آغوش خود کشید تا گرمی عشق و زندگی را باور کنم به باورهایم رنگ امید بخشیدی و من طعم رسیدن را با تو یاد گرفتم
گرمی دستانت،برق نگاهت و شوق در لبخند تو هرگز از ذهن پر آشوب من نمی‌گذرد
اکنون قدم ب قدم کنار تو راه رفتن روی آتش هم برای من گلستان میشود چقدر خوب شد که وصل وصال تو شدم

صفحه اصلی
نوشتن شعر
جستجو
پروفایل