دل

گر بَرکَنَم دل از تو و بَردارم از تو مِهر

آن مِهر بَر کِه افکنم؟ آن دل کجا بَرَم؟

پست بدون عنوان

از دیده خون دل همه بر روی ما رود

بر روی ما ز دیده چه گویم چه‌ها رود

پست بدون عنوان

دل خستهٔ من گرش همتی هست

نخواهد ز سنگین‌دلان مومیایی

می صوفی‌افکن کجا می‌فروشند؟

که در تابم از دست زهد ریایی

رفیقان چنان عهد صحبت شکستند

که گویی نبوده‌ست خود آشنایی

پست بدون عنوان

گویند سنگ لَعل شود در مقامِ صبر

آری شود، ولیک به خونِ جگر شود

تو

تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست
تا بندهٔ تو شده‌ست تابنده شده‌ست

زان روی که از شعاع نور رخ تو
خورشید منیر و ماه تابنده شده‌ست

روز برگداشت حافظ شیرازی

گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات
گفتم دهنت، گفت زهی حبّ نبات

گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا
شادیِ همه لطیفه‌گویان صلوات

روز بزرگداشت حافظ شیرازی مبارک باد.

امید عطا

تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
از که می‌نالی و فریاد چرا می‌داری

حافظ از پادشهان پایه به خدمت طلبند
سعی نابرده چه امید عطا می‌داری

زر

حافظ ار سیم و زرت نیست چه شد شاکر باش
چه به از دولت لطف سخن و طبع سلیم

جهان

جهان پیر است و بی‌بنیاد از این فرهادکش فریاد
که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم

فال

دیدم به خواب خوش که به دستم پیاله بود
تعبیر رفت و کار به دولت حواله بود

چل سال رنج و غصه کشیدیم و عاقبت
تدبیر ما به دست شراب دوساله بود

آن نافه مراد که می‌خواستم ز بخت
در چین زلف آن بت مشکین کلاله بود

از دست برده بود خمار غمم سحر
دولت مساعد آمد و می در پیاله بود

بر آستان میکده خون می‌خورم مدام
روزی ما ز خوان قدر این نواله بود

هر کو نکاشت مهر و ز خوبی گلی نچید
در رهگذار باد نگهبان لاله بود

بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح
آن دم که کار مرغ سحر آه و ناله بود

دیدیم شعر دلکش حافظ به مدح شاه
یک بیت از این قصیده به از صد رساله بود

آن شاه تندحمله که خورشید شیرگیر
پیشش به روز معرکه کمتر غزاله بود

صفحه اصلی
نوشتن شعر
جستجو
پروفایل