چقدر گرمی آغوش تو فشردن داشت
چقدر سینه‌ات ای یار سرسپردن داشت

زمان، شبیه نفس‌های عاشقانه‌ی من
که در هوای تو دم می‌زنم، شمردن داشت

قمار عشق عزیزان هماره باختنی‌ست
چه ناشیانه زلیخا هوای بردن داشت!

چو گل همین که لب غنچه را فرو می‌بست
چقدر حسرت لب‌های یار خوردن داشت

کنون حکایت ما را به داستان بردند
که آبروی دو دیوانه بود و بردن داشت

همیشه تیشه ‌به‌ کف بیستون خویش شدیم
که عشق شیو‌ه‌ی فرهاد بود و مردن داشت

02/07/24

نویسنده

Picture of Fatemeh@

Fatemeh@

فاطمه

مشاهده پروفایل

نقل و قول

صفحه اصلی
نوشتن شعر
جستجو
پروفایل